دستور العمل تربیتی شهید ثانی + نقد

ساخت وبلاگ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اى برادر من! خداى تعالى من و تو را در پیروى و انجام دادن دستورهایش، موفّق کند. ما را به راهى که خشنودى او، در آن است بدارد و بر نیکی ها آگاه مان کند، تا آنها را به کار گیریم و صفت هاى بد را به ما بشناساند، تا از آنها دورى گزینیم. در همه این امور با توفیق نیکویش یاری مان کند؛ که او صاحب و سرپرست هر یارى و توفیق است.
نخستین توصیه ام به تو این است که: در همه کارها، چه آنها که انجام مى دهى و چه آنها که ترک مى کنى، تقواى الهى را پیشه کن؛ زیرا این سفارش پروردگار جهانیان است: وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ اُوتُوا الکِتَابَ مِن قَبلِکُم وَ اِیَّاکُم اَنِ اتَّقُوا الله:
پیروان ادیان پیش از شما و شما را به تقوا سفارش کردیم.
این سخن، در عین ایجاز، در بردارنده نیکی هاست؛ به همین جهت آن را وصیّت خود بر همه اهل عالم قرار داد.
اگر در بین خصلت هاى نیک، صفتى شایسته تر و فراگیرتر براى بندگان بود، اقتضاى لطف و عنایت خداوند، گزینش آن بود و یا آن صفت را نیز، به بندگان خود سفارش مى کرد. خداوند تعالى، در کتاب خود، تقوا را ستوده است و ویژگی ها و فوائد و آثار بسیارى را براى تقوا بر شمرده است، که اینک به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
آثار و نتایج تقوا:
آمرزش گناهان و به سامان کردن کارها:
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللهَ وَ قُولُوا قَولاً سَدِیداً. یُصلِح لَکُم اَعمَالَکُم وَ یَغفِرلَکُم ذُنُوبَکُم (سوره احزاب، آیه ۷۰ و ۷۱):
اى مؤمنان! تقواى الهى را پیشه سازید. راست، استوار و پرمایه سخن گویید، تا او کارهای تان را به سامان کند و گناهان تان را بیامرزد.
رهایى از آتش جهنّم: ثُمَّ نُنَجِی الَّذِینَ اتَّقُوا.
زیست جاودانه در بهشت: اُعِدَّت لِلمُتَّقِین.
یارى و پشتیبانى خدا: اِنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقِین.
حفظ و حراست از دشمنان: وَ اِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاَیَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئاً.
برترین و با ارزش ترین اثر تقوا، محبّت خداى تعالى به متّقین است: اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقَاکُم.
بر طرف کردن گرفتاری هاى سخت و سر و سامان دادن به امور زندگى، که بزرگ ترین موهبت براى با تقوایان است. و آنان مى توانند در پرتو آن، با خاطر آسوده و فراغت بال خدا را عبادت کنند:
وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً. وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لاَیَحتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (سوره طلاق، آیه ۲ و ۳)؛ هر کس از خدا پروا کند [خدا] برای او راه بیرون‏شدنی قرار مى‏دهد. و از جایی که حسابش را نمی ‏کند به او روزی می ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است ‏خدا فرمانش را به انجام‏ رساننده است.
تبیین مفهومى تقوا: تقوا عبارت است از سر بر انجام دستورات خدا نهادن و از آنچه او نهى کرده است دورى گزیدن. بر این اساس است که همه نیکی ها را در بر دارد.
از امام صادق علیه السّلام پرسیده شد: تقوا چیست ؟ ایشان فرمودند:
اِن لاَیَفقِدکَ حَیثُ اَمرَکَ وَ لاَیَرَاکَ حَیثُ نَهَاکَ؛
هر جا خداوند تو را فرمان داده است حضور داشته باشی و در جائی که نهیت کرده دیده نشوی.

**********

بر تو باد، برادرم (خدا تو را توفیق دهد) به مراعات این وصیّت جامع و زینت دادن زندگى و رفتار خود بر اساس آن.
از عمر کوتاه خود در دنیا، که سرمایه زندگى آن سرا و مایه خوشبختى جاودان و کرامت همیشگى است، به نیکى بهره گیر.
شگفتا! با این سرمایه ناچیز به چه سود بزرگى مى توان دست یافت.
آنان که در این معامله کوتاهى کرده و از سرمایه عمرشان بهره نگرفته اند،به هنگام دیدن جایگاه بلند سابقین و جلوداران در کسب فضیلت ها و مقام والاى واصلان به حق و نتایج تلاش کوشندگان در عبادت، سخت پشیمان شده و بر کوتاهى کردن خود، افسوس مى خورند و حال آن که فرصت از دست رفته و جبران آن ناممکن است. اگر بدانى که بهاى سعادت جاودانى آخرت چه چیز است و از سوى دیگر، درباره قدر و ارزش آن سعادت و رستگارى بى‌پایان بیندیشى، هرگز به خود اجازه نمى دهى با غفلت و سستى و تنبلى، آن خوشبختى جاودانه از کفت برود و به حسرت فقدان آن دچار شوى. با دقّت در این نکته، حقایق زیادى برایت روشن خواهد شد. مى دانیم که به چنگ آوردن سعادت جاودانى آخرت، تنها در این عمر اندک دنیا میسور است. عمرى که تازه آنان که آرزوى طولانى شدنش را دارند، امید ندارند به صد سال برسد. در این عمر اندک، مگر چقدر آن صرف اعمالى مى شود که بهاى زندگى جاودانى است ؟
یک محاسبه ساده پاسخ این سؤال را روشن مى کند: بخش مهمّى از آن، به ناچار، صرف خواب و استراحت مى شود. بخش دیگر آن، صرف ضروریات زندگى، از قبیل کار و تحصیل معاش، نظافت و…. مى شود. مابقى عمر (که صرف این عمر نمى شود مشروط به این که مواظبت شود تا هرز نرود و در گناه مصرف نشود) ثمن و بهاى خوشبختى جاوید است.
حیات جاویدى که بقاء بدون فناء، لذّت بدون مشقّت، خوشحالى بدون ناراحتى، بى‌نیازى بدون فقر، کمال بى‌نقصان، عزّت بى‌ذّلت و… است؛ بالاخره هر چه مطلوب و مرغوب است، به گونه اى که به هیچ وجه از آن، اندکى کم نگردد و از نامحدودیش کاسته نشود.
به این مثال، براى روشن شدن حقیقت امر توجّه کنید: اگر فضاى این جهان مادّى، از اعماق زمین تا آسمان، پر از مورچه‌هاى ریزه (که گفته اند: وزن صدتاى آنها به اندازه یک دانه جو است) باشد و پرنده اى در هر صد سال، بلکه در هر چند صد سال یکى از آنها را بخورد تا آنها تمام شود، از نا محدود چیزى کاسته نشود؛ اساساً نمى شود بین محدود و نا محدود مقایسه کرد.
بنابراین سزاوار است در مدّت کوتاه عمر، که با هر نفسى از آن گنج هایى به دست مى آید و رسیدن به سعادت آن سرا، جز در همین ایّام کوتاه امکان پذیر نیست، آستین همّت را بالا زده و تمام توان خود را در جهت کسب سعادت جاودان به کارگیرى. چقدر زشت است سستى و کوتاهى در به دست آوردن آن براى کسى که اعتقاد به وجود آخرت دارد، اعتقادى که از ارکان ایمان است و هیچ مکلّفى را گریزى از عقیده به آن نیست؛ زیرا وجود جهان دیگر از امورى است که آیات و روایات بسیارى درباره آن وارد شده است و همه پیامبران الهى بر آن اتّفاق کرده اند و در تمام ادیان و مذاهب بشرى، با وجود اختلاف در مرام، بدان اذعان دارند. شگفتا! اهل دنیا را مى بینیم که تمام توان خود را مصرف رسیدن به سود اندک، کوتاه مدّت و همراه با رنج و آلام کرده و در راه رسیدن به آن رنج ها کشیده و سختی ها را به جان مى خرند و از بهره‌ها و سودهاى خود براى رسیدن به آن مى گذرند. در حالى که به این سود به دست آمده، بر فرض سلامت آن از آفات، نمى شود امید بست؛ که هیچ خردمندى به بقاء آن امید ندارد.
بى شک، دنبال این سعادت نرفتن و در تهیّه مقدّمات آن کوتاهى کردن، برخاسته از ضعف ایمان به آخرت است و گرنه عقل ناقص، به انسان حکم مى کند که براى رسیدن به این سعادت عظیم، آستین همّت بالا زند چه رسد به عقل کامل.

**********

بدان! ضبط اوقات عمر و بارورى لحظه‌هاى آن، براى رسیدن به خوشبختى و سعادت جاودانه، جز با مراعات، پاسدارى، محاسبه و مراقبه نفس ممکن نیست.
در صورت سستى و کوتاهى نفس، در انجام وظایف، باید آن را تنبیه کرد؛ به آن گونه که در مسائل مادّى، که سود آن ناچیز و از دست رفتن آن چندان زیانى ندارند، با طرف معامله خود برخورد مى کنى.
همچنان که یک تاجر، از شریک خود کمک مى گیرد و سرمایه خویش را براى تجارت به او مى سپارد و پس از آن، مراقبت و حسابگرى از آن تاجر را سرلوحه ی کارخویش کرده و در صورت کوتاهى یا زیان، او را سرزنش مى کند، عقل هم که تاجر راه آخرت است، باید از «نفس» در این تجارت، کمک بگیرد؛ تجارتى که سود آن تزکیه نفس است و تنها با پیراستن جان از بدی ها و آراستن آن به نیکی ها صورت مى گیرد. چنان که خداوند در قرآن مى فرماید: قَد اَفلَحَ مَن زَکَّاهَا وَ قَد خَابَ مَن دَسَّاهَا؛ آن که جان خود را تزکیه کرد فلاح یابد و آن که به هوا آلوده گشت، نابود گردد.
بله، خرد، باید در این تجارت سترگ از نفس کمک بگیرد و از آن در آنچه مایه رفعت و کمال اوست بهره گیرد، همان گونه که تاجر، شریک را به منزله ی دشمنى در جدال مى بیند و در طى چند مرحله با او برخورد مى کند: (قرار داد، نظارت، محاسبه، سرزنش و مجازات در صورت کوتاهى)، عقل انسان نیز باید نخست با نفس قرار داد بندد و وظایفى را به عهده او بگذارد و بر انجام آن وظایف پیمان بندد و راه رستگارى و فلاح را به او نشان دهد و پس از آن، از نظارت و مراقبت بر نفس خویش غفلت نکند؛ زیرا کسى که نفس خویش را به خود وانهد، ارمغانى جز خیانت و تباهى سرمایه، از او نخواهد دید، همان طور که غلام خائن، وقتى مال را به او بسپارى و او را به خود واگذارى چنین کند. در مرحله بعد لازم است که از او حساب کشد و انجام وظایف و عمل به قراردادها را از او بخواهد. چون سود این تجارت، بهشت برین و رسیدن به سدره المنتهی، که مقام انبیاء و شهداست، مى باشد. و زیان آن، (پناه به خدا) عذاب جهنّم و هم زبانى با فرعون ها و بدبخت هاست؛ چون آن سرا را دو مقام بیش نیست: بهشت و یا جهنّم. بهشت براى تقوا پیشگان آماده شده و جهنّم براى آنان که در بهره ورى از استعداد و اوقات خویش، کوتاهى کرده اند پس دقّت و وسوسه در حساب کشى در این زمینه، بسیار مهم تر از دقّت در سود، بهره‌هاى دنیائى است؛ زیرا سود کوتاه مدّت دنیا، در قبال نعمت هاى جاودانه عقبى، بسیار ناچیز است.
در سود بى‌دوام خیرى نیست، بلکه شرّ زودگذر بهتر از سود گذراست. چه، سختی هاى زودگذر شادمانى در پى دارد و سودگذرا، تأسّف و حسرت به دنبال دارد. به گفته شاعر:
اشدّ الغمّ عندى فى سرور تیقّن عنه صاحبه انتقالا؛ نزد من، سخت ترین اندوه خوشى اى است که صاحب آن یقین به زوالش دارد.
بنابراین، بر مؤمن دوراندیش است که از حسابگرى و سخت گیرى بر حرکات، سکنات و لغزش هاى نَفس، غفلت نورزد؛ زیرا هر نَفَسى از نَفَس هاى عمر، گوهر گرانبها و بى‌همتائى است که مى توان با آن گنجى از گنج هاى بى‌پایان آن سرا را خرید.
سپرى کردن این نَفَس ها و لحظه‌هاى عمر، بدون به چنگ آوردن سود، زیان دهشت انگیزى است که هیچ عاقلى به آن تن ندهد.
در این راستا، بایسته است که مؤمن به خدا و آخرت، از پگاه، پس از فراغت از انجام فریضه صبح، همچون یک تاجر، تا پایان روز، با نفس خود برخورد کند. ساعتى با نفس خود خلوت کرده و او را چنین مخاطب قرار دهد:
هان اى نفس! مرا جز همین لحظه‌هاى زندگى زودگذر، سرمایه اى نیست. هر نَفَسى که بگذرد، بخشى از سرمایه جان من نابود شده و من از تجارت و سود ناامید خواهم شد.
بدان! امروز روز جدیدى است که خدا با لطف و کرم خود به من مهلت داده است و اجل مرا به تأخیر انداخته است. اگر جانم را مى گرفت، آرزو مى کردم، براى حتّى یک روز، به دنیا برگردم و به جبران خسارت ها و انجام کارهاى شایسته موفّق شوم.
چنین پندار که مرده اى و دوباره به دنیا باز گشته اى، پس بترس و اندیشه کن از تضییع اوقات و از دست دادن لحظه‌هاى این روز؛ چه هر نَفَسى از نَفَس هاى تو گنجى است بى‌پایان. آگاه باش اى نفس، شب و روز را بیست و چهار ساعت است. در حدیث آمده است:
در قیامت، در برابر هر شبانه روز عمر انسان، بیست و چهار صندوق لاک مهر شده در اختیارش قرار مى گیرد و جلو او یک به یک گشوده مى گردد. یکى را مى گشایند پر از نور است؛ زیرا این ساعتى است که در آن ساعت، در دنیا، اعمال نیک انجام داده است. با دیدن این انوار، که پلّکان قرب به فرمانرواى جبّار روز قیامت؛ یعنى خداى متعال (است)، چنان بشارت، خوشحالى و شادمانى به او روى مى آورد که اگر این شادمانى و بشارت را بر اهل جهنّم توزیع کنند، به گونه اى واله و شیداى این نور مى گردند که درد و رنج آتش ‍جهنّم را درک نمى کنند. چون صندوق دیگرى را گشایند، سیاه و تاریک باشد و بوى گند آن پخش گردد و تاریکى آن فراگیر شود، این ساعتى است که در دنیا فرمان خدا را انجام نداده است. در اینجا چنان وحشت و ترس بر او رسد که اگر بر اهل بهشت تقسیم کنند، عیش آنها را مکدّر و شادی شان را به اندوه مبدّل کند.
صندوق دیگر را گشایند. تهى، نه در آن مایه خوشبختى و خوشنودى است و نه مایه تیرگى و ظلمت، این انعکاس ساعت هائى است که در آن به غیر ضرورت خوابیده است و یا در غفلت گذرانده و یا به امور مباح دنیا مشغول بوده است.
در این حال، بربهره نگرفتن از این ساعت، حسرت و پشیمانى بر وى روى آورد، همچون ندامت و غم کسى که فرصت به دست آوردن سود کلانى را داشت؛ ولى بر اثر سهل انگارى و اهمال کارى، از آن سود عظیم محروم شده است و او را جز حسرت و تأسف چاره اى نیست. این چنین، کلّیه صندوق هاى اوقات عمر بشر بر او عرضه گردد.
پس باید نفس را مورد خطاب قرار دهد و بگوید: در این چند روز جدید تلاش کن که صندوق هاى اوقات عمر را آباد کنى و لحظه لحظه‌هاى آن را بارور سازى. مبادا، ساعت هاى عمرت از گنج هائى که اسباب قرب و نزدیکى به خداوند است خالى باشد. به کسالت، استراحت و ندامت طولانى همدم گرددى. اگر در بهشت هم مقام کنى، بر محرومیت از مقام هاى بالاتر حسرت خورى. گرچه درد این حسرت، فراتر از درد آتش است، ولى باز هم توان تحمّل آن را ندارى.
بعضى از بزرگان درباره غبن و حسرت آخرت، گفته اند:
بر فرض این که فرد بدکار، مورد عفو قرار گیرد، با محرومیت از پاداش و مقام خوبان چه خواهد کرد. مگر نه این است که مقام خوبان را از دست داده است.
خداوند متعال مى فرماید:یَومَ یَجمَعُکُم لِیَومِ الجَمعِ ذَلِکَ یومُ التَّغَابُن (سوره تغابن، آیه ۹).

آنچه که گفته شده نخستین مقام و قرارداد با نفس است که مربوط به پیش از عمل است و به آن محاسبه گفته مى شود.

**********

ارزیابى روزانه:
باید در پایان هر روز ساعتى قرار دهد و در آن ساعت، همه کارهاى روزانه نفس را ارزیابى کند. شگفتا! بازرگان در دنیا، از ارزیابى شریک خود غفلت نکرده، در روز، یا ماه، یا سال کارهاى او را ارزیابى مى کنند که مبادا سودى، که نبود آن بهتر است و بود آن بى‌دوام و مایه گرفتارى، از دست برود. چگونه عاقل، وقتى را در روز براى ارزیابى کارهاى روزانه، که خوشبختى و بدبختى همیشگى او در گرو آن اعمال است، قرار ندهد. خداوند در این زمینه مى فرماید: اِتَّقُوا اللهَ وَ لتَنظُر نَفسٌ مَا قَدَّمَت لِغَدٍ (سوره حشر، آیه ۱۸)؛
هان اى مؤمنان، از خدا پروا گیرید و بنگرید که نفس شما براى فردای تان چه چیز فرستاده است.
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در همین زمینه مى فرماید:
حَاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحَاسِبُوا؛ پیش از آن که اعمال تان را ارزیابى کنند، خود آنها را ارزیابى کنید.
روزى مردى نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: اى فرستاده خدا، دستورالعملى عنایت فرمایید. حضرت پرسیدند: آیا آن را آویزه گوش مى کنى ؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود:
اِذَا هَمَّت بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عَاقِبَتَه فَاِن کَانَ رُشداً فَاَمضِهِ وَ اِن کَانَ غَیّاً فَانتَهُ عَنهُ:
وقتى که بر انجام کارى همّت کردى، به فرجام آن بیندیش، چنانچه رشد و کمال تو در آن است اقدام کن و اگر مایه گمراهى تواست ترک کن.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در گفتار دیگر مى فرماید: یَنبَغِی لِلعَاقِلِ اَن یَکُونَ لَهُ اَربَعَ سَاعَاتٍ: سَاعَهً یُحَاسِبُ فِیهَا نَفسَهُ. ..:
بر خردمند است که اوقات روزانه خود را چهار بخش کند: در ساعتى اعمال روزانه اش را ارزیابى کند و نفسش را به حساب بکشد. …

چنان که در محاسبه با شریک، باید سرمایه، سود و زیان را ارزیابى و مشخّص کرد تا سود از زیان معلوم گردد، همین سان باید متوجّه بود که سرمایه بنده، واجبات دین، سود آن مستحبّات و خصایص نیک، و زیان آن گناهان و زمان این تجارت، گستره شب و روز و مدیر عامل آن نفس امّارهٌ بالسّوء است. در این راه باید نخست، واجبات را از او مطالبه کرد، چنان چه انجام داده است خداى را سپاس گفت و او را به انجام دیگر واجبات ترغیب کرد و اگر واجبى را از دست داده است، تدارک او را به انجام دادن قضاء آن واجب از او خواست، چنان چه واجبات را ناقص آورده است، او را وادار کرد که جبران کند.
اگر مرتکب گناه شده است، باید او را عقاب کرد تا به ترمیم و جبران و تدارک آن اقدام کند و همانند یک تاجر که از عامل خود درخواست غرامت مى کند، باید از نفس غرامت گرفت. این ارزیابى باید به طور دقیق انجام گیرد، همان گونه که یک تاجر، نسبت به مدیر عامل و یا شریک خود، حتّى از درهم و کمتر هم نمى گذرد، تا ضررى متوجّه او نگردد، به طریق اولى بر سالک است که از مکر و خدعه ی نفس مکّار و حیله گر، خود را در امان ندانسته و به طور دقیق و بدون انعطاف و گذشت، کارهاى او را ارزیابى کند.
نخست، از همه گفته‌هایى که در طول روز از او سرزده است، پاسخ صحیح بخواهد.
سزاوار است، بر آنچه روز قیامت از او بازخواست مى کنند، پیش از رسوا شدن فرا دید اهل عالم در آن روز، خود در خلوت از نفس بخواهد.
او که از آشکار شدن عیوبش نزد دوستان و همسایگانش هراس دارد و به خاطر چشم مردم ترک اعمال ناشایسته مى کند، هراس از رسوایى روز قیامت که همه ی کارهاى انسان در معرض دید همه ی اهل عالم اعم از پیامبران، امامان، ستمگران و پیروان آنها از اوّلین و آخرین و… قرار مى گیرد، سزاوارتر است.
این چنین نفس خود را ارزیابى کند و در تمام عمر نسبت به همه اعضاء باطنى و ظاهرى، این روش را اعمال کند، درباره یکى از بزرگان، که همواره حسابگر خویش بوده، چنین حکایت شده است: در شصت سالگى، روزى اعمال خود را ارزیابى مى کرد، روزهاى زندگى اش را شمرد. دریافت که بیست و یک هزار و پانصد روز از عمر گذشته است. به ناگاه فریاد زد و گفت: اى واى بر من. اگر روزى یک گناه از من سرزده باشد خداوند عالم را با بیست و یک هزار گناه، باید ملاقات کنم. سپس ناله اى سر داد و بیهوش شد. وقتى به بالین او رفتند، دار فانى را وداع کرده بود.
در اینجا شنیدند: گوینده اى ندا مى دهد: خوشا به حال او، چه به سرعت به سوى بهشت پرواز کرد.
بله، این چنین باید نفس را براى هر نَفَسى و نیز براى عمل قلب و همه اعضاء بدن، بازخواست کرد، زیرا اگر انسان نافرمانى هاى خود را شناسایى و جبران نکند، دو فرشته موکّل، گناهان او را ثبت مى کنند: اَحصَاهُ اللهُ وَ نَسُوهُ.

**********

قلمرو تقوا:
بدان، تقوا را دو رویه است: رویه کسب و به چنگ آوردن و رویه ترک و دورى. اوّلى، انجام طاعات، عبادت و دستورات خداوندى و دومى، ترک معاصى و گناهان.
دورى از گناه دشوارتر است و رعایت آن سزاواتر، زیرا انجام واجبات در توان همه است، ولى ترک معاصى، تنها در توان مؤمنان راستین و صدّیقین مى باشد.
در این راستاست که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید:
المُهَاجِرُ مَن هَاجَرَ السُّوهُ وَ المُجَاهِدُ مَن جَاهَدَ هَوَاهُ:
مهاجر واقعى کسى است که از سر هوا و هوس هایش برخیزد و مجاهد راستین آن است که با هوس هاى خود ستیز کند.
حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم به هنگام بازگشت از جهاد به یاران رزمنده خود مى فرماید:
رَجَعنَا مِنَ الجِهَادِ الاَصغَرِ اِلَی جِهَادِ الاَکبَرِ:
ما از جهاد کوچک تر به سوى جهاد بزرگ تر بازگشتیم (که مبارزه با نفس است).
باید توجّه داشت که رویه پرهیز در تقوا با وجود اندکى از اطاعات و عبادات رشد مى کند، ولى رویه انجام وظایف اگر چه فراوان باشد، و با اندکى نافرمانى و گناه، از رشد خود باز مى ماند. در همین راستا، حضرت ختمى مرتبت صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید:
به همین اندازه که نمک براى طعام کافى است، دعا خوبی ها را بس ‍است و یا در پاسخ کسى که پرسید: ما درخت هاى بهشتى زیادى در بهشت داریم ؟ مى فرماید: نَعَم وَلَکِن اِیَّاکُم اَن تُرسِلُوا عَلَیهَا نِیرَاناً فَتَحرِقُوهَا.
و در همین باره مى فرماید:
الحَسَدُ یَأکُلُ الحَسَنَاتٍ کَمَا تَأکُلُ النَّارَ الحَطَب: حسد خوبی ها را مى خورد، همان طور که آتش هیزم را.
روایات وارده در این باب بسیار است، ما به همین مقدار بسنده مى کنیم.

اگر تو، موفّق به تحصیل هر دو رویه تقوا شدى، به حقیقت تقوا رسیده اى، ولى چنان چه به واجبات بسنده کنى، فریب شیطان را خورده اى و مَثَل تو، همانند کشاورزى خواهد بود که به همراه کشتش، علف هرزهایى روئیده است که کشتش را فاسد مى کند. او به جاى این که علف هاى هرزه را از بن در آورد، سر آنها را مى چیند و ریشه را رها مى کند، در این صورت پیوسته ریشه آنها نیرومندتر مى گردد، تا کشت را از بین مى برد.
یا مثل تو، همانند کسى خواهد بود که به بیمارى گر مبتلا شده است و براى مداوا هم باید ضدّ عفونى کند و هم دارو بخورد: دارو، براى خشکاندن ریشه آن و ضدّ عفونى، براى درمان ظاهر آن؛ ولى او، به ضدّ عفونى کردن بسنده کند و علاوه، چیزهایى که موجب رشد بیمارى گر مى شود مصرف کند. روشن است که عفونت در درون او، هم چنان رشد کرده و نه تنها مرض او بهبود نمى یابد که گسترش هم پیدا مى کند.
یا مثل تو، همانند بنّائی خواهد بود که خانه اى را استوار مى سازد و در درون آن، حشرات گوناگون، هم چون: مار، عقرب و… مى باشد، ولى او به جاى از بین بردن آنها، خانه را زینت داده و با فرش ها و پرده‌هاى فاخر بیاراید! بى‌شک حشرات از باطن به بیرون آمده، فرش ها را پاره کرده و پوشش ها را از بین مى برند، تا این که خود او نیز، از گزند آن ها در امان نخواهد ماند.
اگر خردش را به کار مى گرفت، بایسته بود که پیش از فرش و آذین، به دفع حشرات بپردازد و خانه را از وجود آنها پاک سازد، تا فرش ها و نیز خودش، از شرّ آن ها در امان باشند.
چه مى گوییم ؟ نیش زهرآگین مارهاى دنیا کجا، و زهر کشنده گناهان و معاصى کجا. درد نیش مار دنیا، مدّتى اندک، از وجود انسان رخت بر مى بندد و هر چه باشد، بالاخره، با مرگ پایان مى پذیرد، ولى درد جانگداز افعى هاى گناه، در آتش جهنّم هم باقى است. از آن به خدا پناه مى بریم و از او طلب بخشش و رحمت مى کنیم.
بیان بُعد دیگر تقوا، طاعات و عبادات در کتاب هاى مربوط به عبادت آمده است. گرچه ما در این زمینه نیز، به بیان وظائف قلبى و دقایق علمى و عملى فراوان نیازمندیم که در بسیارى از کتب فقهى نیامده است. و تنها کسانى موفّق به فهم و انجام این امورند که توفیق خداوندى، قلب آنها را به صراط مستقیم هدایت کرده است.

**********

منهیات اخلاقی:
رویه دیگر تقوا؛ آنچه را که باید از او دورى گزید، بر حسب موضوع متفاوت است، بخشى از آنها از وظایف قلبیه اند و بخشى، مربوط به عضوهاى ظاهر بدن. اعضائى که از آنها گناه سر مى زند، هفت تاست؛ به تعداد درهاى جهنّم. هرکس این اعضاى هفت گانه را از گناه بازدارد، درهاى جهنّم بر او بسته خواهد شد؛ ان شاء الله. این اعضاء عبارتند از: چشم، گوش، زبان، شکم، زیرشکم، دست و پا. فلسفه وجود چشم، اهتداء به او در تاریکى ها، یارى گرفتن بر رفع نیازها، نگریستن به ملکوت زمین و آسمان ها، عبرت از آیات، حوادث و پدیده‌ها و نظر در کتاب خدا و سنّت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و مطالعه کتاب هاى اخلاق و عرفان براى بیدارى دل و جان است و مبادا که با آن به روى نامحرم و یا به مسلمانى به دیده تحقیر بنگرى و یا بر عیب مسلمانى چشم بدوزى. باید از همه زوائدى که مورد نیاز نیست چشم برگیرى؛ زیرا خداوند بزرگ از نگاه‌هاى بیهوده، پرسش کند به همان گونه که کلام بیهوده را مورد سؤال قرار خواهد داد.
گوش را باید از شنیدن، بدعت، دشنام، غیبت، اباطیل و بدگویى مردمان حفظ کرد، زیرا فلسفه (گوش این است) و هم چنین گوش فرا دادن به دانش هائى که به وسیله آنها مى توان به نعمت جاودانى بهشت دست یافت. فلسفه وجودى زبان، گفتن ذکر خدا، تلاوت قرآن، ارشاد بندگان خدا و ابراز خواسته‌هاى انسان، اعم از نیازهاى دینى و دنیایى است. اگر در غیر مواردى که براى آن آفریده شده است به کارگیرى، نعمت خداى سبحان را کفران و ناسپاسى کرده اى.
زبان، بر سایر اعضاء آفرینش در انسان، غلبه دارد؛ زیرا او را مهارى نیست و به کارگیرى آن مؤنه اى نمى طلبد، ولى از سوى دیگر جنایات بزرگى همچون: غیبت، دروغ، ستایش خود، بدگویى مردم، ستیره جوئى و آفت هاى بسیارى دیگر، از آن سر مى زند؛ زیرا هیچ چیزى همانند نشخوارهاى زبان، انسان را به روى به جهنّم نمى افکند.
پس تمام تلاشها و توان خود را براى غلبه بر او بکارگیر، تا تو را به «روى» به جهنم نیفکند.
در حدیثى آمده است:
اِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمَ بِالکَلِمَهِ فَیهوَی بِهَا فِی جَهَنَّمَ سَبعِینَ خَرِیفاً:
گاهى انسان سخنى مى گوید که به خاطر آن، به مدّت هفتاد سال در جهنّم سقوط مى کند.(خَریف به معنی پائیز است و شاید هفتاد پائیز، کنایه از هفتاد سال باشد که در ترجمه آمده است.)
و نیز روایت شده است مردى در میدان مبارزه به شهادت رسید؛ یکى گفت: بهشت گوارایش باد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه مى دانى، شاید او سخنان بیهوده گفته باشد و بیجا بخل ورزیده باشد.

امّا شکم، آن را همواره از پرخورى بازدار و مواظب باش حتّى از حلال سیر نخورد؛ زیرا سیرى، قساوت قلب مى آورد، ذهن را فاسد، حافظه را کور و حفظیات را باطل کند، شهوات را در انسان قوى نماید، لشکریان شیطان را یارى رساند و اعضاء بدن را از عبادت باز دارد. به طور خلاصه، آگاه باش؛ پرخورى، سرچشمه هر بدى است.
این چنین، بقیّه اعضاء را خود، بازرسى و وظیفه شناسى کن؛ زیرا فرمانبرى و نافرمانی هاى آنها پوشیده نیست.

**********

وظایف قلب:
وظایف قلب بسیار است و راه پالایش آن از پستی ها و رساندن آن به رستگارى بسیار طولانى و مشکل است. دریغا! که در این دوران، دانش ‍پاک سازى قلب و تکامل دهى به آن، نه تنها کهنه و مُندَرِس شده است، بلکه آثار آن هم محو گردیده است.
با تقوا و پارسا، در این زمان، به کسانى مى گویند که از مُحَرّمات ظاهرى نوشته شده در کتاب هاى فقهى، اجتناب کنند؛ ولى بازرسى قلب و پاک سازى آن از صفت هاى ناپسند، نزد خداى متعال، همچون: حسد، تکبّر، کینه ورزى و دشمنى، ریا، ریاست طلبى، برترى جوئى، بد اخلاقى، بدخواهى نسبت به همنشین ها و دوستان را وانهاده اند، حتّى بسیارى از مردم، این امور را گناه نمى شمارند؛ با این که (این) خصایص، ریشه و سرچشمه ی همه ی گناهان است.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره ریا، که یکى از مرض هاى قلب است، مى فرماید:
اَدنَی الرِّیَاءَ الشِّرک: کم ترین مرحله ی ریا شرک محسوب مى شود.
درباره ی کبر، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید:
لاَ یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبِهِ مِثقَالَ ذَرَّهٍ مِن کِبرٍ: کسى که در قلب او ذرّه اى کبر و خود بزرگ بینى باشد وارد بهشت نخواهد شد.
درباه حسد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید:
الحَسَدُ یَأکُلُ الحَسَنَاتٍ کَمَا تَأکُلُ النَّارَ الحَطَب: حسد، کارهاى خوب را مى خورد، هم چنان که آتش هیزم را.
درباره حبّ مال، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید:
حُبُّ المَالَ وَ الشَّرَفَ یَنبِتَانِ النِّفَاق کَمَا یَنبُتُ المَاءَ البَقل: دوستى مال و ریاست، نفاق را در وجود انسان مى رویاند، همان گونه که آب سبزی را.
در این باب، روایات بسیارى در کتب روائى آمده است.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرماید: اِنَّ اللهَ لاَ یَنظُرُ اِلَی صُوَرِکُم وَ لاَ اِلَی اَموَالِکُم وَ اِنَّمَا یَنظُرُ اِلَی قُلُوبُکُم وَ اَعمَالُکُم:
خدا به ظاهر و مال شما نظر نمى کند، بلکه او به درون وکارهاى شما نظر مى کند. (ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را)
این پرتوى از ابعاد تقواست که خداوند متعال به ما سفارش کرده است. تفصیل و بست آن را فرصتى فراخ باید. چه زیبا و شایسته است که در پایان شرح وصیّت پروردگار متعال، منظور آیه کریمه وَلَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ. .. که در آغاز دستورالعمل آمد، وصیّت حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله و سلّم را به مولی الموحّدین علی علیه السّلام بیاوریم:
یا علی؛ من تو را درباره خویش به چند چیز سفارش می کنم که یادداشت کن. راوى مى گوید پس از این سخن، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اللَّهُمَّ اَعِنهُ: خدایا یاریش کن.
۱ ـ راستگویى. مبادا هرگز دروغى از دهانت بیرون آید.
۲ ـ ورع و پارسایى. مبادا برخیانتى دلیر گردى.
۳ ـ ترس از خداى عزّوجل. بدان سان که گویا او را ببینى.
۴ ـ گریستن بسیار از ترس خدا که به هر اشک ریختنى هزار خانه در بهشت برایت ساخته شود.
۵ ـ نثار کردن مال و جان خود را براى خدا و دینت.
۶ ـ پیروى از سنّت و روش من در نماز و روزه و صدقه؛ امّا نماز پنجاه و یک رکعت (فریضه و نافله {واجب و مستحب}) و امّا روزه در هر ماه سه روز: پنجشنبه اوّل ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه و امّا صدقه تا حدّى که به تو بگویند: اسراف و زیاده روى کردى و با این که اسراف نمى کنى.
بر تو باد به نماز شب و بر تو باد به نماز زوال (ظهر) و بر تو باد به نماز زوال و بر تو باد به نماز زوال. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این جمله را (بر تو باد به نماز زوال) را سه بار تکرار مى فرمایند.
و بر تو باد به خواندن قرآن در (هر) حالى. و بر تو باد به این که دست هاى خود را در نمازت بلند کنى و بگردانى یعنى در حال تکبیر گفتن و بر گرداندن آن.
و بر تو باد به مسواک کردن با هر وضو. و بر تو باد به اخلاق خوب.
با مردم با اخلاق خوب رفتار کنى و از اخلاق بد دورى جوئى و اگر نکردى جز خویشتن را نباید ملامت و سرزنش کنى.
امیرمؤمنان صلوات الله و سلامه علیه، وصیّت ارزشمندى به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السّلام کرده است که در نهج البلاغه و جز آن نقل شده است. مطالعه و تأمّل در آن، که شامل پندها و حکمت هاى فراوانى است، لازم و ضرورى است. روایت شده است که شخصى از پیامبر صلّی الله علیه و آله طلب کرد که: یا رسول خدا، مرا پندى ده.
حضرت فرمود: هرگز غضبناک مشو و در هیچ واقعه و حادثه غضب به خود را مده؛ زیرا که هیجان غضب، عنان اختیار (را) از دست آدمى مى رباید و گاه باشد که در حین استیلاى غضب، حرف چند بگوید که موجب خسران دنیا و آخرت باشد.
آن شخص گفت: یا حضرت، زیاد کن.
حضرت فرمود: کارى مکن که محتاج عذرى شوى؛ یعنى باید کار تو در ظاهر و پنهان یکسان باشد و کارى نباشد که هرگاه ظاهر شود محتاج به عذر شوى؛ چه، هر چه محتاج به عذر است، البتّه خالص نیست، شرک خَفى است و شرک خَفى، مانند شرک جَلى، اجتناب از او لازم است. و فرق میان شرک جَلى و خَفى آن است که شرک جَلى، العیاذ بالله، اعتقاد به شریک براى ذات اقدس الهى است، مانند نصارى که به الوهیت عیسى و مریم، علیهما السّلام قائلند، و شرک خفى، غیر خدا را در عمل خیر داخل کردن است و به مضون: وَ جَعَلَ اِلهَهُ هَوَاهُ؛ عمل نمودن و از مضمون بلاغت مشحون: وَ لاَ یُشرِک بِعِبَادَهِ رَبِّهِ اَحَداً، انحراف ورزیدن.
آن شخص گفت: یا حضرت، زیاد کن.
حضرت فرمود: در نماز، بسیار با خضوع و خشوع باش. در هر نماز که مى گذارى، بنا را بر این بگذار که آخرین نماز است که مى گذارى و به نماز دیگرى نخواهى رسید. آن شخص گفت: یا حضرت، زیاد کن.
حضرت فرمود: از خداوند عالم شرم کن، چنان که از همسایه ملاحضه مى کنى و از ارتکاب بعضى از قبایح اجتناب مى نمایى. حضرت بارى، جمع کرده است کلّ وصیّت ها را در یک خصلت: «تقوی». خداوند در قرآن کریم مى فرماید: وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ اُوتُوا الکِتَابَ مِن قَبلِکُم وَ اِیَّاکُم اَنِ اتَّقُوا الله: پیروان ادیان پیش از شما و شما را به تقوا سفارش کردیم.
تقوا؛ جمع کرده است تمام عبادت را. به سبب تقوا انسان، به درجات عالیه و مرتبه‌هاى بلند، مى رسد. به سبب تقوا، زندگى خود را با خداوند مى گذراند، زندگى پاک و پاکیزه. یار و مونس متّقى نیست، مگر حضرت بارى عَزَّ ِاسمُهُ.
قَالَ اللهُ تَعَالَی: اِنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقتَدِرٍ (سوره قمر، آیه ۵۴ و ۵۵)؛ در حقیقت مردم پرهیزگار در میان باغ ها و نهرهایند. در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانا هستند.

آنچه تا اینجا ذکر شد، در فرصتى اندک و خاطرى پریشان، فراهم آمد. و افزون بر آنچه آمد توفیق دست نداد. شاید، إن شاء الله، همین مقدار هم که گفته آمد اگر به دقّت مراعات شود، سالک طریق حق را کافى باشد. خداوند ما و شما را در گفتار و کردار، به آنچه مى پسندد، توفیق دهد و این چند روز باقیمانده عمر را وقف طاعت خود کند و از آنچه مایه دورى از آن ذات اقدس است باز دارد. تنها او، ولى این امر است و اعتقاد ما در هر جا بر اوست.

**************

نقد و بررسی:
مطلب مفصلی که گذشت، خلاصه می‌شود در «توصیه به تقوا» و «معنی تقوا». گر چه اصل مطلب آن فقیه بزرگوار، راست و درست است ولی نمی‌توان آن را به عنوان برنامه‌ی جامع و کاملی برای رسیدن به کمال و سعادت، حساب کرد. زیرا کلی است و بخش‌های بسیاری از واجبات و محرمات، به تفصیل در آن ذکر نشده است. همچنین از اصلاح اعتقادات، سخنی نرفته و مستحبات و مکروهات، مورد توجه لازم قرار نگرفته است.
پس این برنامه، در حقیقت، توصیه‌های کلی‌ای است که شاید برای ایجاد اشتیاق و شور حرکت در انسان‌های خفته، مفید باشد، ولی برای جان‌های بیدار و مشتاق رسیدن به کمال و سعادت، فقط چشم‌اندازی است که کلیات راه را ترسیم می‌کند، نه برنامه‌ای که جزء به جزء راه را نشان داده باشد.
اگر آن فقیه عظیم الشأن، با منهاج فردوسیان آشنا می‌بود، به جای طولانی سخن گفتن، فقط بر منهاجی شدن تأکید می‌کرد و بقیه را به میزان اشتیاق و همت جوینده‌ی کمال و سعادت وا می‌گذاشت.
و در پایان، نتیجه می‌گیریم که دست شهید ثانی (علیه الرحمه) نیز مانند علما و فقهای معاصر، از برنامه‌ی مدون و مرحله‌بندی شده، خالی بوده است. شاید اگر علما و فقهای معظم شیعه، از قرون نخستین، به فکر تدوین برنامه‌ی کامل، جامع و مرحله‌بندی برای تربیت و تکامل می‌افتادند، زمینه‌ی کمتری برای رشد صوفیه و فرقه‌ها و نحله‌های انحرافی، پدید می‌آمد.


برچسب‌ها: سير الي الله, معرفت, معرفة الله, قاضي, علامه طباطبايي اعتماد کامل به اصحاب منهاج فردوسیان!...
ما را در سایت اعتماد کامل به اصحاب منهاج فردوسیان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidhojaji1 بازدید : 257 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:24